وسوسه علمی- آیة الله جوادی آملی (12)

سالکی که برای تهذیب روح قدم برمیدارد، شیطان رای قوه متخیله سالک را به جای وحی و عقل مینشاند و موهوم و متخیل را معقول جلوه میدهد. باطل را به جای حق و حق را به جای باطل نشاندن، شیطنت است. هنگام شروع به شناخت مبدأ و معاد و سایر بخشهای معارف الهی، شیطان ابتدا در اصل فراگیری علوم الهی رهزنی میکند؛ بدین گونه که یا زرق و برق را به انسان ارایه میکند، یا مشکلات را در نگاه او بزرگ جلوه میدهد و او را به فقر تهدید میکند: "الشیطان یعدکم الفقر"(1) تا او را از اصل فراگیری علوم الهی بازدارد و اگر موفق نشد، آنگاه در علم او خلل وارد میکند. وقتی سالک در اصل فراگیری، از گزند شیطان رهایی یافت، میپندارد راه باز است و خطری در پیش نیست، ولی هنگام شروع به عمل با وسوسه دیگر شیطان روبرو میشود؛ وسوسه شیطان این است که رأیهای خود سالک را به جای وحی یا عقل مبرهن مینشاند، توضیح این که: کار شیطان در درون دستگاه نفس، جا به جا کردن است.
در انسان قوهای به نام قوه متخیله است که وظیفه تجزیه و ترکیب را بر عهده دارد؛ انسان عاقل معتدل در تعدیل این قوه، ریاضت میکشد؛ ریاضت کشیدن یعنی هوشمندی به خرج دادن و قوای نفس را کنترل کردن و کار را به دست قوه متخیله ندادن. در حالی که قوه متخیله از بهترین نعمتهای الهی است. این قوه نیروی بسیار خوب و بازوی قوی برای نفس در احضار خاطرات است، ولی دخل و تصرفی که خود میکند نارواست. گاهی محمولی را که از آن موضوع نیست به آن اسناد میدهد و گاهی موضوعی را که به این محمول، مربوط نیست، موضوع قرار میدهد، در این گونه موارد خطا پیش میآید. شیطان اگر بخواهد عالم و متفکری دینی را بفریبد، وهم و خیال را به جای عقل، و موهوم و متخیل را در رتبه معقول مینشاند و حرف مدعیان دروغین نبوت را به جای سخن انبیا، ثبت میکند و در نتیجه فریب خورده به رای خود عمل میکند یا به دام مغالطههای گوناگون فکری میافتد. از این رو هر جا انسان مطلبی را نادرست میفهمد بر اثر دخالت شیطان و ابزاری است که شیطان در درون جان آدمی دارد؛ زیرا مغالطه با دخالت وَهم تحقق مییابد و وَهم ابزار نیرومند شیطان است. به همین جهت در جوامع روایی ما بابی گشوده شده است که مستقیماً ناظر به اوصاف، احوال و افعال علماست. شیطان وقتی در جبههی درک مطلب ناکام ماند و انسان در مقام درک موفق شد آنگاه میکوشد در مراحل بعدی مانند تعلیم، تدریس، تدوین و ... راه یابد تا عالم را گرفتار غرور کند و در نتیجه به جای دیدن خدایی که معلم حقیقی است، خود را ببیند و برای خودنمایی کار بکند. ائمه معصومین علیهم السلام به ما آموختهاند: مبادا با رای و فکر خود چیزی را به عنوان حق تلقی کنید. بسیار دشوار است که انسان به جایی برسد که در باره حق و باطل فتوا بدهد و سختی آن تنها در تحصیل علم نیست، بلکه یک لحظه به هوس داعیهدار نه گفتن است. به تعبیر مرحوم سیدحیدر آملی (رحمتاللهعلیه) گاهی انسان، غافل است و نمیداند که در درون وی چه خواهشهایی مطرح میشود؛ گاهی در درون به طور مرتب، جاه طلبی و مقام خواهی انسان را به امری دعوت میکند و او باید دریابد که پیشنهاد از طرف کیست و صدا از گلوی صیاد، بیرون میآید و باید به او نه بگوید. کسی که همه تلاش و کوشش او در ابطال سخن حق رقیب صرف میشود و هنگامی که نتوانست آن را ابطال کند، به توجیه سخن خودش برمیآید، او با خود بازی کرده و به دنیا و لهو و لعب تن در داده است. همان طور که در ورزش کُشتی به خاک مالیدن پشت رقیب مطرح است، در کُشتی درونی نیز به خاک مالیدن بینی رقیب مطرح است و چون ما خود، رقیب خود هستیم و دیگری با ما دشمن نیست، در اسلام به ما گفتهاند: بهترین حالات نمازگزار، سجده است و مستحب است سجده، طولانیتر از رکوع باشد و نیز گفتهاند: گذاشتن هفت عضو بر روی زمین، واجب و گذاشتن عضو هشتم یعنی بینی، مستحب است و این همان رغم الانف یعنی بینی را در مقابل خدا به خاک مالیدن است. از امام رضا علیه السلام پرسیدند: چرا محل سجده باید یا زمین باشد یا چیزی که از زمین میروید، ولی از خوردنیها و پوشیدنیها نیست؟ فرمودند: برای این که انسان از خوراکی و پوشاکی که معبود دنیازدگان است، چشم بپوشد: عن هشام بن حکم قال: قلت لابی عبدالله (علیه السلام) اخبرنی عما یجوز السجود علیه و عما لا یجوز. قال: السجود لا یجوز الا علی الارض او ما انبتت الارض الا ما أکل او لبس. فقلت له: جعلت فداک ما العلة فی ذلک؟ قال: لان السجود هو الخضوع لله عزوجل فلا ینبغی ان یکون علی ما یؤکل و یلبس لان ابناء الدنیا عبید ما یأکلون و یلبسون والساجد فی سجوده فی عبادة الله تعالی. فلا ینبغی ان یضع جبهته فی سجوده علی معبود ابناء الدنیا الذین اغتروا بغرورها والسجود علی الارض افضل، لانه ابلغ فی التواضع و الخضوع لله عزوجل.(2) بنابراین، گذاشتن بینی بر سنگ یا خاک، برای خاک مالی کردن منشا جاهطلبی و خودخواهی است. در همین زمینه، روایات نورانی فراوانی به این مضمون وجود دارد که این شجاعت و شهامت را در دوران تحصیل داشته باشید تا اگر چیزی از شما پرسیدند و نمیدانید بگویید: نمیدانم(3)، و این کار هر کسی نیست. در این زمینه، دعا نقش آموزندهای دارد. امام عصر سلام الله علیه در دعای افتتاح، به پیشگاه خدا عرض میکند: "فارحم عبدک الجاهل"(4) و این خیلی شجاعت میطلبد. شجاع کسی است که مقام خواهی را به خاک بمالد و چیزی را که نمیداند، بگوید نمیدانم.
امام صادق علیه السلام میفرماید: "و ایاک و خصلتین یهلک فیهما الرجال: ان تدین بشی ء من رأیک و تفتی الناس بغیر علم"(5) خود را از دو خصلت هلاکتبار نجات ده: به چیزی که برای تو، نه با عقل قطعی و نه با وحی مسلم، ثابت نیست، معتقد نشو و برای دیگران نیز آن را به عنوان مطلبی علمی یا دینی نقل نکن. در این صورت بدعت و خودبینی رخت بربسته، سنت و خدابینی به جای آن مینشیند. از این رو درباره عمار یاسر گفته شده که او از سر تا قدمش غرق در ایمان است: "انّ عماراً ملیء ایماناً من قرنه الی قدمه و اختلط الایمان بلحمه و دمه."(6) با از میان برداشتن خودخواهی و جاهطلبی، سراسر هستی انسان را در قلمرو عقل، معرفت؛ و در منطقه نفس، تخلق به اخلاق الهی و در محدوده اعضا و جوارح، عمل به دستورهای الهی تشکیل میدهد و چنین کسی مانند عمار یاسر سراسر وجودش غرق در ایمان میشود.
پینوشتها:
1. سوره بقره، آیه 268.
2. علل الشرایع، ص 341.
3. بحارالانوار، ج 2، ص 114 و 119/ محاسن برقی، ج 1، ص 324.
4. مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.
5. بحارالانوار، ج 2، ص 118/ محاسن بر قی، ج 1، ص 325.
6. بحارالانوار، ج 66، ص 37.
منبع:
کتاب مراحل اخلاق در قرآن، آیة الله جوادی آملی.